یکی از فانتزیام اینه که کنکور اول بشم بعد خبرنگارا بیان حمله کنن سمت من. بعدش تو ازدهام جمعیت محو شم برم پی کار خودم
بقیه در ادامه مطلب...
بقیه در ادامه مطلب...
رفتم یوگا اسم بنویسم، لامصـــب دو به شک بودم حوصلم میشه برم یا نه!
یارو گفت میای کلاس ملافه و بالشم بیار!! فهمیدم همون ورزشیه که یه عمر دنبالش بودم
یارو میگفت : رفتم سربازی، روز اول نشوندنمون رو زمین...
جناب سروان داد زد: کی اینجا لیسانس ریاضی داره؟ منم با ذوق و شوق
دستمو بردم بالا گفتم : من!
جناب گفت: پاشو اینا رو بشمار
خیلی وقته احساس امریکایی بودن دارم چون هیچ غلطی نمیتونم بکنم
بقیه در ادامه ی مطلب ...
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است...
به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...
« ابتدا در فاصله 4 متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »
بقیه در ادامه مطلب...
یکی از دوراهیهای زندگی وقتی است که نمیدانید
در شیشهای مقابلتان را باید «بکشید» یا «فشار دهید»!
.
.
.
والا ما بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا خانوم رضایی!میگفت:
شما… مام میگفتیم: ما؟میگفت: بعله شما که نزدیک تلویزیون نشستی، یکم برو
عقبتر بشین!مام میرفتیم عقب! بعد میگفت: یکم عقبتر!آقا مام تا نزدیکیهای
در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده..!یعنی یه همچین
اسکولای دوست داشتنی ای بودیم ما..!
غضنفر در يك تست هوش دردانشگاه كه جايزه يك ميليون دلاري براش تعيين شده شركت كرد
سوالات اين مسابقه به شرح زير بود
جنگ 100 ساله چند سال طول کشيد؟ الف- 116 سال ب- 99 سال ج- 100 سال د- 150 سال
غضنفر از اين سوال بدون دادن جواب عبور كرد
كلاه پانامايي در كدام كشور ساخته ميشود؟ الف-برزيل ب-شيلي ج-پاناما د-اكوادور
غضنفراز دانش اموزان دانشگاه براي جواب دادن کمك خواست
مردم روسيه در كدام ماه انقلاب اكتبر را جشن ميگيرند؟ الف-ژانويه ب-سپتامبر ج-اكتبر د-نوامبر
غضنفر از خدا كمك خواست
به ادامه ی مطلب بروید...
روزی شیخ و مریدان از بیابان می گذشتندی. در راه به عربی سوار بر شتر برخوردندی. از وی همی پرسیدند آیا این شتر است؟ مرد عرب کمی سرخ و کبود شد و درجا درگذشت. جمله همه مریدان واله و حیران گشتندی و از شیخ علت را جویا شدندی. شیخ فرمود همانا جهت تلفظ "پـَـ نه پَــ" بر خود فشار آورد و هلاک شد!
Too narrow : وارد نشو After noon : دنبال یه لقمه نون برونشیت : بیرون از صفحه Dashboard : داداشم برد یاکریم : یا ناشنوا هستیم هالوژن : ژنی که عامل اصلی ساده لوحی در انسان می باشد پورتال : آدم قد بلند فقیر را گویند ساختمان : خوب بهمون رسید زالزالک : پدر رستم و داداش کوچولوش |
به غضنفر ميگن اگر همسر آينده ات رو پيدا كنى چيكار ميكنى؟ ميگه يه چك ميزنم تو گوشش ميگم تا حالا كجا بودى؟
حیف نون و غضنفر لب رودخونه کله پاچه میشستن ، آب کله رو میبره .
حیف نون برای کله علف تکون میده !
غضنفر بهش میگه: ولش کن نمیتونه فرار کنه پاهاش دست منه !
ازجملات قصار غضنفر : هرچی كمتر بهش بيشتر فكر كنى ، بيشتر ناراحتيت كمتر ميشه !
غضنفر داشته راه میرفته...
خسته میشه میدوئه..!
بقیه در ادامه مطلب...
یکی از شرکتهای هواپیمایی برای تبلیغ و فروش بلیطهای پروازهای مختلفش، تسهیلات خاصی رو برای بیزنسمن هایی که همسرانشون رو همراه خودشون به سفرهای هوائی اون شرکت میبردن, در نظر میگیره و ۵۰% تخفیف روی بلیط اونها قائل میشه. بعد از مدتی که میبینن این طرح با استقبال خیلی زیادی مواجه شده و اکثر بیزنسمنها همسرانشون رو در پروازها همراه خودشون میبرن, با فرستادن نامهای به همسران این افراد, نظرشون رو در مورد سفرها جویا میشن و پاسخی که از تمام این زنها دریافت میکنند,همین دو کلمه بوده..... کدوم سفر؟!!!!!!
یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود.
آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و ۴ تا خیابون اونطرف تر ولش می کنه.
وقتی خونه میرسه میبینه گربه هه از اون زودتر اومده خونه. این کارا رو چند بار دیگه تکرار می کنه، اما نتیجه ای نمیگیره.
یک روز گربه رو بر میداره میذاره تو ماشین.
بعد از گشتن از چند تا بلوار و پل و رودخانه و. . . خلاصه گربه رو پرت میکنه بیرون.
یک ساعت بعد، زنگ میزنه خونه. زنش گوشی رو برمیداره.
مرده میپرسه: ” اون گربه کره خر خونس؟”
زنش می گه آره. مرده میگه گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!!!
دايناسوره به دوست دخترش ميگه مياي بريم سينما …ميگه نه!… مياي بريم شام.. ميگه نه! ..مياي بريم خونمون… ميگه نه!….. دايناسوره ميگه … به درک خوب همين کارا رو کردي نسلمون منقرض شد ديگه!
يك گوسفند باپدر ومادرش دعواش ميشه ميره سر خيبابون ميگه دربست كشتارگاه
یه رشتیه میره دست شویی زلزله میاد همون جا میمیره
وقتی میخواستن تشییع جنازه اش کنند میگن: این گل پرپر از دیار رشته
رفته بشاشه دیگه برنگشته
اندر حکايت اختلاس بزرگ:
شهرام جزايري: «منو از اينجا بيارين بيرووووون... اينا دارن منو مسخره ميکنن... به من ميگن آفتابه دزد!!!»
يکي از نمونه هاي بارز تهاجم فرهنگي اينه که:سالهاست در توليد گوجه فرنگي خود کفا شديم اما هنوز اسمش به گوجه ملي تغيير نيافته!
دو تا پيرمرد با هم قدم مي زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومي در حال قدم زدن بودن.
پيرمرد اول: «من و زنم ديروز به يه رستوران رفتيم که هم خيلي شيک و تر تميز و با کلاس بود، هم کيفيت غذاش خيلي خوب بود و هم قيمت غذاش مناسب بود.»
پيرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم يه شب بريم اونجا... اسم رستوران چي بود؟»
پيرمرد اول کلي فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چيزي يادش نيومد. بعد پرسيد: «ببين، يه حشره اي هست، پرهاي بزرگ و خوشگلي داره، خشکش مي کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه مي دارن، اسمش چيه؟»
پيرمرد دوم: «پروانه؟»
پيرمرد اول: «آره!» بعد با فرياد رو به پيرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستوراني که ديروز رفتيم اسمش چي بود؟!!!»