یکی از فانتزیام اینه که کنکور اول بشم بعد خبرنگارا بیان حمله کنن سمت من. بعدش تو ازدهام جمعیت محو شم برم پی کار خودم
بقیه در ادامه مطلب...
بقیه در ادامه مطلب...
بهار ثانيه ثانيه پيشتر مي آيد و اينجا کسي هست که به اندازهي تمام شکوفه هاي بهاري برايت آرزوهاي خوب دارد …
بقیه در ادامه مطلب...
یکی از دوراهیهای زندگی وقتی است که نمیدانید
در شیشهای مقابلتان را باید «بکشید» یا «فشار دهید»!
.
.
.
والا ما بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا خانوم رضایی!میگفت:
شما… مام میگفتیم: ما؟میگفت: بعله شما که نزدیک تلویزیون نشستی، یکم برو
عقبتر بشین!مام میرفتیم عقب! بعد میگفت: یکم عقبتر!آقا مام تا نزدیکیهای
در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده..!یعنی یه همچین
اسکولای دوست داشتنی ای بودیم ما..!
به غضنفر ميگن اگر همسر آينده ات رو پيدا كنى چيكار ميكنى؟ ميگه يه چك ميزنم تو گوشش ميگم تا حالا كجا بودى؟
حیف نون و غضنفر لب رودخونه کله پاچه میشستن ، آب کله رو میبره .
حیف نون برای کله علف تکون میده !
غضنفر بهش میگه: ولش کن نمیتونه فرار کنه پاهاش دست منه !
ازجملات قصار غضنفر : هرچی كمتر بهش بيشتر فكر كنى ، بيشتر ناراحتيت كمتر ميشه !
غضنفر داشته راه میرفته...
خسته میشه میدوئه..!
بقیه در ادامه مطلب...